سیلاب سرشک هجران توأم دوش


تا دوش بد امروز به بالای سر آمد

یار ب چه توان کرد که می خواری و رندی


پیش همه عیب است و مرا این هنرآمد

گر عادت بخت من و خوی تو چنین است


مشکل بود از کلبهٔ احزان بدر آمد